مسئله، «پیوست فرهنگی» نبود، «مدیریت پیوست فرهنگی» بود

بررسی فراز و فرود تجربة عروسک ایرانی «دارا» و «سارا» در گفت‌وگو با طراح آن؛

«دارا» و «سارا»، عنوان عروسک‌های ملی ایران هستند که در کانون پرورش فکری طراحی شدند. پروژة دارا و سارا، به‌رغم حمایت‌های ابتدایی و شروع موفق، در بلندمدت دوام چندان موفق نبود. دربارة علت عدم موفقیت این پروژه، روایت‌های مختلفی وجود دارد. قاعدتاً با داشتن تحلیل و جمع‌بندی درست از سرنوشت دارا و سارا، می‌توان به تجربه‌های بهتری در آینده رسید. متن زیر حاصل گفت‌وگو با «مجید قادری»، طراح این عروسک است.

 

شما چگونه به وادی بازی و عروسک کشیده شدید؟

من متولد1340 هستم. قبل از انقلاب در انجمن اسلامی هنرستان فنی فعال بودم و به‌صورت ذوقی نقاشی، پوستر و کشیدن تابلو را یاد گرفتم. ما در آن زمان براساس شعارهای انقلاب، کارهای گرافیکی می‌کردیم. مثلاً چهرۀ حضرت امام(ره)، سیدجمال‌الدین اسدآبادی، مرحوم شریعتی، آقای طالقانی و… را می‌کشیدیم. بعد از انقلاب، توسط مرحوم «ابوالفضل عالی» به حوزه‌هنری دعوت شدم.
سال 64 بااینکه هم‌زمان، هم کار می‌کردم و هم درس می‌خواندم، در رشتۀ «طراحی صنعتی» دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران قبول شدم. در همان دوران تحصیل چند پروژه در حوزۀ کودک کار کردم؛ زمینۀ آشنایی من با بازی آنجا فراهم شد.

 

چگونه از حوزه‌هنری به کانون رفتید؟

تا سال 68 در حوزه‌هنری بودم تا اینکه به دعوت «سید مهدی شجاعی»، به کانون رفتم. ابتدا عضو شورای مرکز سرگرمی بودم ولی در سال 1370 به‌عنوان مدیر مرکز سرگرمی شدم.
قبل از انقلاب، مرکز سرگرمی‌های کانون بیشتر در حوزۀ ادبیات، سینما، نمایش و انیمیشن کار می‌کرد ولی بعد از انقلاب روی مسئلۀ بازی تمرکز کرد. جالب است؛ امام در اولین سخنرانی خود که بعد از انقلاب در شهر قم ایراد کرد، در وصف وابستگی نظام ستم‌شاهی گفت: «این دولت آن‌قدر وابسته بود که حتی عروسک را هم از خارج وارد می‌کرد». از این جملۀ امام(ره) می‌توان فهمید که عروسک کالای مهم و شاخصی است.

 

می‌توانید بازی را برای ما تعریف کنید؟

بازی فعالیتی است خودانگیخته؛ یعنی از بیرون تحمیل نمی‌شود. اولین شرط بازی این است که در عین آزادی انجام شود. دوم این‌که در ازای آن دستمزد و درآمد کسب نشود. من بازی نمی‌کنم تا چیزی را به‌دست بیاورم؛ اگر بازی کردن در ازای درآمد یا پاداش باشد، کار محسوب می‌شود. شرط دیگرِ شکل گرفتن بازی، این است که افراد در آن، دچار هیجان و نشاط شوند.

 

نسبت بازی و کودک را چگونه می‌بینید؟

بازی، یکی از نیازهای فطری و غریزی انسان است و هر آدم سالمی به آن احتیاج دارد. کودکی که بازی نکند، قطعاً بیمار است. فرض کنید بچه از مدرسه آمده ولی مثل همیشه نیست. نمی‌رود در حیاط بازی کند. وقتی حالش را جویا می‌شوی، می‌فهمی که سرما خورده است یا او را در مسیر مدرسه ترسانده‌اند. اگر کودکی مشکل روانی یا بالینی نداشته باشد خودبه‌خود بازی می‌کند.

 

جایگاه عروسک در بازی‌ چیست و چه اهمیتی دارد؟

بازی برای کودک شرایطی را فراهم می‌کند که با دنیا تعامل برقرار کند و آن را بشناسد؛ اسباب‌بازی لوازم این تعامل است. از آن‌جایی که اسباب‌بازی بر نگرش مخاطب هم تأثیر می‌گذارد، ما آن را یک کالای فرهنگی محسوب می‌کنیم؛ سینما، تئاتر و حتی ادبیات هم همین‌طور هستند. این‌ها می‌تواند بر نگاه و جهان‌بینی مخاطب و افکارش تأثیر بگذارد. در بین اسباب‌بازی‌ها هم فرهنگی‌ترین کالا، عروسک است؛ مخصوصاً عروسک‌هایی که مبتنی بر سبک‌زندگی تولید شده‌اند.

عروسک نقش مؤثری در رشد عاطفی کودک دارد و درواقع عواطف کودک را تلطیف می‌کنند. ولی در‌صورتی که والدین عروسک مناسب با سن کودک را برای او انتخاب کنند.
عروسک‌ها سلیقه، طرز تفکر و فرهنگ را به کودک القا می‌کند. دختربچه‌ای که از کودکی با باربی[1] بزرگ شده است، وقتی‌که به مرحلۀ شناخت یا تعامل اجتماعی برسد، ناخودآگاه نظر و سلیقۀ باربی را اعمال می‌کند؛ این قدرت و اعجاز عروسک را نشان می‌دهد.

 

در تاریخ و فرهنگ ما، عروسک از چه زمانی وجود داشته است؟

ما از حدود 4، 5 هزار سال پیش در ایران اسباب‌بازی داشتیم. چند سال پیش در کانون برای جمع‌آوری عروسک‌های سنتی اقدام کردیم و توانستیم نزدیک به هزار عروسک جمع کنیم؛ بسیار هم جذاب بودند. این نشان می‌دهد که در فرهنگ و تمدن ما حساسیت خاصی نسبت به اسباب‌بازی وجود داشته است. عروسک‌های متکلم که از قدیم، قاصد عید و تغییر فصل بوده‌اند هنوز هم در بعضی‌ از روستاها وجود دارند، اما دیگر شکل فعال و مؤثری ندارند و کم‌کم در حال انقراض هستند. ما این بستر فرهنگی و تاریخی را داریم ولی از آن استفاده نمی‌کنیم.

 

باربی از چه زمانی وارد ایران شد؟

عروسک باربی تقریباً در سال 1947 توسط شرکت «متل[2]» تولید و قبل از انقلاب به کشور وارد می‌شد. البته همراه با باربی، عروسک دیگری با نام سندی[3] هم وارد می‌شد. سندی و باربی از گروه عروسک‌هایی بودند که سبک‌زندگی را به مخاطب تحمیل می‌کردند. بعد از انقلاب هم اتفاقاً جزو پرفروش‌ترین عروسک‌ها بودند؛ حتی کسانی که برای زیارت به مکه و مدینه می‌رفتند این‎‌ها را برای بچه‌هایشان می‌آوردند. غافل از آن‌که پشت سر این عروسک‌ها یک سبک‌زندگی پنهان است. الآن دیگر در سال علاوه‌بر باربی، 50 شخصیت وارد بازار می‌شود.  در دنیا خیلی‌ها مثل اروپایی‌ها، باربی را مظهر مصرف‌گرایی و سکس می‌دانند. خیلی از سایت‌ها تحت عنوان «آنتی‌باربی» در دنیا وجود دارند.

 

در ایران چه کارهایی برای مقابله با هجوم عروسک‌های مخرب صورت گرفته است؟

مردم ایران از قدیم به مسئلۀ بازی توجه می‌کردند، ولی بعدها از این مسئله فاصله گرفتیم و این خلاء، با محصولات فرهنگی و اسباب‌بازی‌های خارجی پر شد. دوباره بعد از انقلاب سعی کردیم که تولید اسباب‌بازی داخلی را توسعه دهیم و آن را هدایت کنیم. در همین راستا شورای نظارت بر اسباب‌بازی، بعد از انقلاب به‌عنوان اولین نهاد رسمی و ملی کشور در حوزۀ بازی و اسباب‌بازی تشکیل شد.

 

هدف از تولید دارا و سارا چه بود؟

دارا و سارا به‌عنوان اولین تجربۀ عروسک‌سازی در ایران، نظر همه، حتی غربی‌ها را به خود جلب کرد؛ علتش هم حجاب سارا بود. این حجاب باعث تحریک نظام غرب شد. هدف ما از تولید این عروسک سبک‌زندگی بود، البته برای یک دورۀ سنی خاص طراحی شده بود. آن‌موقع نیاز عروسکی جامعۀ ما برای سنین 6 ماهه تا 11 ساله، حداقل50 عروسک بود.

 

حمایت داخلی از این محصول چطور بود؟

مردم فقط می‌توانستند در خرید عروسک از ما حمایت کنند و انصافاً این کار را می‌کردند ولی خیلی از جریانات سیاسی داخل کشور این پروژه را محصول یک جناح درنظر گرفتند و همین کار باعث شد که نشریات جناح دیگر تا جایی که توان داشتند، دارا و سارا را تخریب کنند. حرف خیلی‌هایشان هم مبنای فنی و علمی نداشت و فقط دنبال بهانه بودند. به‌طور مثال سال گذشته، وزیر محترم ارشاد دربارۀ علت شکست پروژه دارا و سارا گفت: نمی‌توانیم با یک عروسک دو کیلوگرمی در مقابل یک عروسک 600 گرمی رقابت کنیم. فضا اجازۀ اعتراض را به من نمی‌داد که بگویم، اولاً در حوزۀ فرهنگی کیلویی برخورد نمی‌کنند. دوم این‌که نسل اول دارا و سارا 40 سانتی‌متر قد و 900 گرم وزن داشت. سوم اینکه باربی600 گرم نیست، بلکه 300 گرم است. چهارم این‌که نسل دوم و سوم دارا و سارا که خیلی هم پرفروش بودند، وزن‌شان600 گرم و قدشان 30 سانتی‌متر بود. این حرف‌ها نشان می‌داد که یکسری اطلاعات غلط به ایشان القا شده بود.

چرا اشکالات دارا و سارا را رفع نمی‌کردید؟

نمونۀ اولیه عروسک دارا و سارا که به دست من رسید 40 سانتی‌متر بود. این‌ها را برای من فرستاده بودند تا تأیید کنم. وقتی‌که عروسک را دستم گرفتم، فهمیدم سنگین است. دو ماه بعد من یک عروسک30 سانتی طراحی کردم که ابعادش بهتر و خود عروسک خوش‌دست‌تر و ارزان‌تر شده بود، وارد بازار شد؛ استقبال هم شد.
عروسک نسل سوم با بازنشستگی من مصادف شد. این عروسک را تولید کردند و نام خودشان را به‌عنوان طراح اعلام کردند؛ بسیار این عروسک زشت بود به همین دلیل هم این پروژه، آرام‌آرام با شکست مواجه شد.

 

برخی منتقدان اشکال می‌گیرند که چرا این عروسک‌های ملی در چین تولید می‌شد؟

پروژه‌ای که شما نزدیک هشت سال برایش فکر کردی، سعی می‌کنی به همة زوایای پنهانش توجه کنی! ما در کانون، سه سال قبل از تولید به این نتیجه رسیدیم که ابزار فنی دانش این عروسک را در داخل نداریم و به‌عنوان آخرین راهکار و به جهت انتقال تکنولوژی سراغ تولیدکننده خارجی رفتیم؛ اما آن انتقال تکنولوژی انجام نشد. من بارها نامه نوشتم که قالب‌های عروسک دارا و سارا که ما هزینه‌اش را دادیم و برای ماست منتقل شود ولیکن به‌خاطر سهل‌انگاری منتقل نشد.

 

دارا و سارا کاملاً شکست خورد؟

این اولین گام ما بود و معتقدیم که از نظر فرهنگی پیروز شدیم. علتش هم این است که الآن با گذشت 12 سال از تولید این محصول، فردی مثل شما می‌آید و از دارا و سارا سؤال می‌کند. این یعنی هنوز این جریان ادامه دارد. اگر هم نقدی به آن می‌شود به‌دلیل اهمیت آن است. ما شروع خیلی خوبی داشتیم چون هم راجع‌به تأثیرات عروسک به مردم آگاهی دادیم و هم این‌که زمینه‌ای برای اشتغال و کارآفرینی در جامعه به‌وجود آوردیم. ولی مشکلمان این بود که این پروژه خوب مدیریت نشد. بعضی گفتند که دلیل شکست دارا و سارا نداشتن پیوست فرهنگی بود، درصورتی‌که پیوست فرهنگی هم داشت. آن زمانی‌که کسی نمی‌دانست لوازم‌التحریر و نوشت‌افزار ایرانی چیست، برای دارا و سارا پیوست فرهنگی تهیه کردیم؛ ولی خوب مدیریت نشد.

 

مشکل مدیریت پروژۀ دارا و سارا چه بود؟

در جریان فرهنگی نباید منتظر ماند تا اتفاق خوب برسد. زمانی‌که اتفاق خوب فرهنگی برای دارا و سارا افتاد، ما باید آن را ادامه می‌دادیم تا تبدیل به یک جریان فرهنگی شود؛ این تداوم نیاز به مدیریت داشت که ما نداشتیم.
به‌عنوان‌مثال زمانی‌که مدرسۀ‌موش‌ها می‌خواست تولید شود، با یک درایتی انواع و اقسام عروسک‌های آن تولید شد. زمانی‌که فیلمش در حال اکران بود این عروسک‌ها خیلی خوب به‌فروش می‌رفت. اکران که تمام شد، بحث‌ خبری و فرهنگی‌اش فروکش کرد و دیگر عروسک‌هایش را نخریدند. این هم نمونۀ یک اتفاق خوب بود که تبدیل به جریان نشد.
ژاپن یک برند جهانی دارد به اسم «کیتی‌کت»! همین کیتی‌کت در کل دنیا مخاطب دارد. طراحی‌های آن هم خیلی ساده است. بااین‌وجود این پروژه بسیار موفق بوده است؛ چون آن‌ها می‌دانند چطور باید جریان ایجاد کنند و ما نمی‌دانیم! دارا و سارا هم به‌اندازۀ ظرفیت خودش در کشورهای دیگر هم مخاطب داشت ولی ما نتوانستیم آن را حفظ کنیم.

 

رهبری هم دربارة پروژه صحبت کرده‌اند.

سال 82، در جلسة پنج، شش نفره که مخصوص دارا و سارا بود خدمت ایشان رسیدیم. سؤال من این بود که «خیلی از شیعیان و مسلمانان خارج از کشور می‌خواهند این عروسک‌ها را با نام‌های خودشان تولید کنند. نظر شما چیست»؟ ایشان تأکید کردند که «کانون موظف است این عروسک‌ را با نام دارا و سارا در داخل و خارج عرضه کند. جریان فرهنگی حوزة خلیج فارس و کشورهای اسلامی، جریان فرهنگی غرب است؛ اگر عروسک‌ها را به آن‌ها بدهید با نام بومی خودشان، فرهنگ غربی را سوارش می‌کنند و آن را از بین می‌برند». بعد از این جلسه فکر می‌کردم مشکلات دارا و سارا حل شده، ولی روز به روز بیشتر شد.

 

در سطح بین‌الملل چه بازخوردهایی گرفته بودید؟

دارا و سارا خیلی مورد استقبال ایرانیان خارج از کشور قرار گرفت. حتی افرادی که می‌خواستند بروند اروپا و آمریکا برای اقوامشان می‌بردند. اتفاقاً اروپایی‌ها، زودتر از ایرانی‌ها به دارا و سارا پرداختند. جالب است، اولین خبری که از دارا و سارا منتشر شد، توسط یک خبرگزاری فرانسوی کار شد، بعد آسوشیتدپرس، بعد رویترز، بعد ژاپن و آلمان. بعد از یک سال خبرگزاری‌های جمهوری اسلامی به آن پرداختند. خودمان یک سال از جاهای دیگر عقب‌تر بودیم.
یک نشریۀ ضد انقلاب ایتالیایی به نام «اوه‍نیره» که وابسته به واتیکان رم بود، گفته بود که رهبر ایران با تقویت دو حوزۀ سینما و عروسک به‌دنبال تمدن اسلامی است. در بوسنی‌وهرزگوین، تحت تأثیر دارا و سارا، دو عروسک تولید کردند با همان نگاهی که ما به دارا و سارا داشتیم، چطور ما گفتیم بومی، ملی و با فرهنگ خودمان باشد. همراه بود با یک کاست شعر و قصه.

 

آیندۀ عروسک ایرانی را چطور می‌بینید؟

در نظام فرهنگی ما صنعت اسباب‌بازی یک صنعت کاملاً استراتژیک است. استراتژیک به این معناست که مثلاً اگر قرار است ما در تولید گندم خودکفا شویم، حتی شده 10 برابر قیمت واردات، باید از کشاورز خودمان تهیه کنیم؛ چون گندم یک کالای استراتژیک است. اگر این کارها انجام نشود، روزی مردم ما گرسنه می‌مانند؛ پس باید خودکفا شویم. در نگاه فرهنگی هم اسباب‌بازی به‌عنوان کالای استراتژیک شناخته می‌شود و باید در تولید آن خودکفا باشیم. باید از طرف دولت حمایت بشود تا راه خودش را پیدا کند.

دولت‌ها کارشان هدایت و حمایت است. تولید، کار مردم است. اگر دولت بخواهد در موضع تولید قرار بگیرد می‌شود دارا و سارا! تا وقتی من بودم و داد می‌زدم تولید. من که بازنشست شدم دیگر تولید نشد! اما اگر من در بخش خصوصی بودم و تولید می‌کردم و دولت حمایت و هدایت می‌کرد من الان یک تولید کنندة موفق و مسلمان و انقلابی بودم.

ما در نشر کودک و نوجوان هم این راه را سپری کرده‌ایم. یک‌زمانی تنها ناشر خوب و باکیفت کودک کانون پرورشی و فکری بود ولی الآن حداقل 450 ناشر کودک و نوجوان داریم. اگر این حمایت‌ها انجام شود، آینده روشن است؛ ولی اگر کارها با همین روالی که تا الآن انجام شده، بخواهد پیش برود، آینده دست عروسک خارجی است.

برچسب‌ها: بدون برچسب

دیدگاه خود را در میان بگذارید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. قسمتهای مورد نیاز علامت گذاری شده اند *